گایوس ژولیوس سزار
گایوس ژولیوس سزار (به لاتین: Gaius Iulius Caesar، تلفظ: گایوس یولیوس کایسار) یا ژول سزار یا قیصر (زادهٔ ۱۲ یا ۱۳ ژوئیه ۱۰۰ پیش از میلاد - درگذشتهٔ ۱۵ مارس ۴۴ پیش از میلاد) «دیکتاتور» و رهبر نامدار سیاسی و نظامی جمهوری روم بود.
او در کنار کراسوس و پومپی یکی از فرماندهان سهگانه روم بود. اکثر مورخان گشایش سرزمین گل به دست او را یکی از مهمترین وقایع دوران باستان و آغازگر شکلگیری تمدن کنونی فرانسه میدانند. او همچنین رهبری نخستین لشکرکشی روم به بریتانیا را در دست داشت اگرچه گرفتاریهایش با سنا و پومپی آن را بیسرانجام گذارد. او همچنین لژیونهایش را به آنسوی رود روبیکون رهبری نمود.
وی در پی جنگی داخلی که در ۴۹ (پیش از میلاد) به راهانداخت فرمانروای بیچون و چرای روم گشت. پس از آن به اصلاحاتی کلان در جمهوری روم دستزد و راه به سوی خودکامگی پیمود. این کارها دوست پیشین سزار مارکوس یونیوس بروتوس و دستهای دیگر از سناتورها را به کشتن سزار برانگیخت. کشتن سزار چندی بیشتر جمهوری روم را پایدار نگهداشت. دو سال پس از مرگ او سنای روم وی را یکی از خدایان روم شناخت.
محتویات
- ۱ خاندان قیصر
- ۲ دوران پیش از کنسولی
- ۳ دوران کنسولی قیصر
- ۴ تسخیر گل
- ۵ دوران انحطاط دموکراسی در روم
- ۶ جنگ داخلی
- ۷ دوران دیکتاتوری قیصر
- ۸ مرگ
- ۹ منابع
خاندان قیصر
گایوس ژولیوس سزار نسب خود را به یولیوس آسکاینوس، پسر آینیاس، پسر ونوس، دختر ژوپیتر میرساند. دودمان یولیانوس در عین تنگدستی از کهنترین و والاتبارترین خانوادههای روم بود. مادرش آورلیا زنی باوقار و خردمند بود که خانه کوچک خود را در محله بدنام سوبورا که پر از میکده و روسپی خانه بود با صرفه جویی اداره میکرد.
دوران پیش از کنسولی
در ترجمه فیلمون هلاند از کتب سوئتونیوس آمدهاست که قیصر در کودکی استعدادی شگرف در فراگرفتن و آموختن داشت. آموزگارش در زبانهای لاتین و یونانی و سخنوری از اهالی گل بود. وی بزودی شیفته نویسندگی شد و همه وجود خود را در نوجوانی صرف نویسندگی میکرد. اما انتصاب به مقام دستیار نظامی مارکوس ترموس در آسیا زندگی او را برای همیشه تغییر داد. در سال ۸۴ قبل از میلاد به رم بازگشت و در اثر اصرار پدرش با زنی به نام کوسوتیا ازدواج کرد؛ ولی چندی پس از مرگ پدرش این زن را طلاق داد و با کورنلیا دختر لوکیوس کورنیلوس کینا ازدواج کرد. هنگامی که سولا به قدرت رسید به خاطر دشمنی با لوکیوس کورنیلوس کینا، به قیصر فرمان داد تا کورنلیا را طلاق دهد و در اثر مخالفت قیصر، سولا اموال او را غصب کرد و نامش را در شمار محکومان به مرگ نهاد. قیصر از ایتالیا گریخت و به سپاهیان روم در کیلیکیا پیوست. بعد از مرگ سولا دوباره به رم بازگشت (۷۸ قبل از میلاد)؛ اما وقتی دید دوباره دشمنانش به قدرت رسیدند یک بار دیگر رهسپار آسیا شد و بعد از تغییرات سیاسی در رم دوباره به زادگاهش بازگشت. بعد از مرگ کورنلیا (۶۸ قبل از میلاد) با پومپیا نوه سولا ازدواج کرد. این ازدواجی سیاسی بود و در نتیجه وی از اینکه به رسم آن زمان روابط خارج از زناشویی داشته باشد پروایی نداشت؛ اما چون آن فاسقان بیشمار و از هر دو جنس بودند در رم به «شوی هر زن و زن هر مرد» معروف شد. وی در نبردهایش نیز به این شیوه ادامه میداد و با کلئوپاترا در مصر، شهبانو ائونوئه در نومیدیا و زنان بسیار دیگر در سرزمین گل نرد عشق میباخت؛ چندانکه سربازانش او را به طعنه «کچل زناکار» مینامیدند و پس از آنکه او گل را فتح کرد رومیان شعری ساختند و در آن همه مردان اهل گل را زینهار دادند که تا قیصر در کشورشان است زنانشان را در غل و زنجیر نگاه دارند. پومپیوس همسرش را طلاق داد چون با قیصر سروسری داشت. سرویلیا خواهر ناتنی کاتو (از دشمنان قیصر) از دلباختهترین معشوقگان قیصر بود. یک بار در سنا، سناتورها با قیصر درافتادند و اصرار کردند تا نامهای را که همان دم به دستش داده بودند با صدای بلند بخواند. قیصر بی آنکه توضیحی دهد نامه را به کاتو رساند، و آن نامهای بود عاشقانه از سرویلیا. سرویلیا همه عمر سودازده قیصر ماند و دشمنان قیصر این زن را متهم میکردند که دختر خود را به هوس به قیصر تسلیم کردهاست. این دختر بعدها زن قاتل اصلی قیصر یعنی کاسیوس[نیازمند منبع] شد.
دوران کنسولی قیصر
هنوز یک سال از مرگ سولا نگذشته بود که قیصر بر ضد گنایوس دولابلا، از کارگزاران حکومت ارتجاعی سولا، اقامه دعوی کرد. دادرسان روم به زیان قیصر رای دادند ولی مردم حملات و نطق درخشان قیصر را ستودند. وی در حرارت و بذله گویی و نطقهای شورانگیز تالی سیسرون خوانده میشد. در سال ۶۸ ق. م کوایستور (خزانه دار) گشت و به خدمت در اسپانیا فرستاده شد. وی سرکردگی چند حمله نظامی به قبایل محلی را به عهده گرفت و شهرهای بسیاری را غارت کرد. در عین حال با کاستن از نرخ بهره وامهایی که صرافان رومی به مردم اسپانیا داده بودند خود را محبوب آنها ساخت. در سال ۶۵ ق. م به مقام شهرداری یا سرپرستی بناهای عمومی رم رسید. پول خود را صرف آراستن میادین بزرگ شهر به وسیله ساختمانها و ستونهای تازه کرد و دل عامه را با برگزاری بازیها و مسابقات گوناگون در رم به دست آورد. در سال ۶۳ ق. م به مقام پونتیفکس ماکسیموس یعنی پیشوایی دین رومی رسید. در سال ۶۲ ق. م به مقام پرایتوری برگزیده شد و یکی از دین داران سرشناس را به جرم اختلاس مجازات کرد. در همین زمان قیصر مامور سرکوب قیامهای استقلال طلبانه در اسپانیا شد و این ماموریت را چنان به سرعت به انجام رساند که سنا به مناسبت ورود قیصر به رم رای به برگزاری جشن پیروزی در حق او داد. در همین زمان قیصر خواهان مقام کنسولی شد. به علت مخالفت پنهان سنا با این درخواست قیصر، او نخستین «تریوم ویراتوس» یا شورای سه نفره را با پومپیوس و کراسوس بنیاد نهاد (سال ۶۰ ق. م). در این شورا پومپیوس و کراسوس متعهد شدند که در رسیدن قیصر به مقام کنسولی به او کمک کنند. در نهایت در سال ۵۹ ق. م قیصر به مقام کنسولی رسید. قیصر در دوران کنسولی، با نادیده گرفتن سنا، دو لایحه ارضی به انجمنهای قبیلهای روم عرضه کرد که به علت نادیده گرفته شدن سنا در مراحل تصویب آن؛ تأثیر زیادی بر کاهش قدرت سنا در دوران جمهوری داشت. وی همچنین برای آنکه سنا را زیر نظر عامه قرار دهد افرادی را مامور نمود تا «کردههای روزانه» سنا را بنویسند و روی دیوارهای فرومها بچسبانند. از روی این گزارشها رونویسی میشد و به دست نامه بران خصوصی به همه نقاط جمهوری میرسید. در پایان دوره کنسولی، قیصر خود را فرمانده لژیونهای دامنه جنوبی آلپ کرد. چون بر طبق قانون جمهوری روم هیچ سپاهی حق ماندن در ایتالیا را نداشت، او به وسیله این لژیون بر سراسر شبه جزیره ایتالیا سلطه نظامی مییافت. او همچنین برای رسیدن دوستانش گابینیوس و پیسو به مقام کنسولی به آنها مساعدت کرد و کلودیوس را در رسیدن به مقام تریبونی یاری داد.
تسخیر گل
ژولیوس سزار به هزینه خود و بدون کسب اجازه از سنا علاوه بر چهار لژیونی که در اختیار داشت، چهار لژیون دیگر فراهم و مجهز کرد. تصمیم سزار به فتح سرزمین گل به گفته بسیاری از مورخین از مهمترین وقایع دوران کلاسیک است که منجر به ورود فرانسه کنونی به دامنه فرهنگ لاتین شد. وی ابتدا در نزدیکی اوستهایم (در شانزده کیلومتری باختر راین) با ژرمنها رو به رو شد و به روایت خود او تقریباً همه آنان را کشت یا به اسارت در آورد (سال ۵۸ ق. م). بلافاصله پس از این هجوم، سزار به این بهانه که راه دیگری برای حفظ سرزمین گل دور از دستان بربرها (ژرمنها) نیست؛ به آن سرزمین لشکرکشی نمود. وی به مدت دو سال با شدتی غیر معمول به سرکوب قبایل گل پرداخت. در نهایت در سال ۵۶ ق. م سنا سرزمین گل را یک ایالت رومی اعلام کرد. در همین زمان ژولیوس سزار به بریتانیا حمله برد. او از باریکترین نقطه دریای مانش با نیروی کوچک عبور کرد، بریتانیاییها را که آمادگی نداشتند شکست داد و در سال ۵۵ ق. م به گل بازگشت. او یک سال بعد دوباره به این جزیره حمله کرد و اینبار بر قبایل محلی که تحت فرمان کاسیولانوس متحد شده بودند چیره شد و تا رود تایمز پیش روی نمود و بعد از گرفتن وعده خراج دوباره به گل بازگشت. حمله به گل، سرزمینی دوبرابر شبه جزیره ایتالیا را به روم افزود؛ ایتالیا را به مدت چهار قرن از تاخت و تاز ژرمنها رهایی داد و خود او را به اوج توانگری و ناموری رساند.
سیسرون در اینباره سرودی در ستایش او ساخت به این مضمون:
من نه کوههای آلپ و نه راین جوشان و خروشان را، بلکه قیصر را سپر و سد راستین ما در برابر تاخت و تاز قبایل بربر میشمارم. اگر کوهها به همواری دشتها شود و رودها بخشکد، ما نه در پناه دژهای طبیعت بلکه در سایه پیروزیهای قیصر است که ایتالیا را استوار و ایمن داریم.
دوران انحطاط دموکراسی در روم
در مدت دومین دوره پنج ساله اقامت قیصر در گل، فساد مالی و خونریزی محیط سیاسی رم را چنان آشوبناک کرده بود که تا آن هنگام سابقه نداشت. پومپیوس و کراسوس، در مقام کنسولی، هدفهای سیاسی خود را با رشوه دادن در انتخابات، ارعاب قضات و گاه آدمکشی تعقیب میکردند. چون دوره کنسولی این دو پایان یافت؛ کراسوس سپاه بزرگی بسیج کرد و برای جنگ با ایران رهسپار سوریه شد. سپاه او از فرات گذشت و در حران توسط سواره نظام پارتی غافلگیر و متلاشی شد. خود کراسوس از کشتههای این جنگ بود. مرگ کراسوس شورای سه نفره را از میان برد. اگر کراسوس زنده میماند دیکتاتوری قیصر یا پومپیوس امکان بروز نمییافت. از آن پس پومپیوس آشکارا به دشمنی با قیصر پرداخت.
جنگ داخلی
پومپیوس چون میدانست که مدت فرماندهی سزار در سال ۴۹ پ. م به پایان میرسد، احکامی صادر کرد که فرماندهی سزار را تا سال ۴۶ پ. م دوام میبخشید و همچنین همه ایتالیاییهای قادر به حمل سلاح را وادار نمود تا برای او سوگند وفاداری یاد کنند. در این زمان شورش بزرگی در رم به وقوع پیوست که منجر به آتش زدن ساختمان سنا توسط گروهی از مردم شد. پمپه این شورش را سرکوب نمود و به عنوان پاداش از سنا خواست که به مقام «کنسول یگانه» برگزیده شود و این عبارتی بود که به اعتقاد کاتو بهتر از عنوان «دیکتاتور» جلوه میکرد. درخواست پومپیوس پذیرفته شد. سپس او به انجمن قبیلهای رم دو لایحه ارایه کرد؛ یکی درباره «مبارزه با فساد سیاسی» و دیگری درباره «الغای حق نامزدی برای مقام کنسولی در حال غیبت از رم» که هر دو لایحه پذیرفته شد. در این زمان سزار به این نتیجه رسیده بود که دموکراسی به حکم قاعده افلاطون سقوط کردهاست: آزادی به افسارگسیختگی مبدل شده و هرج و مرج موجبات محو آزادی را فراهم کرده بود. سزار اعلام کرد که جمهوری مردهاست و گفت که جمهوری اکنون «فقط نامی است بی سر و ته» و از دیکتاتوری گریزی نیست. سزار در این زمان پنجاه و چهار سال داشت؛ و دوره فرمانرواییش در گل در اول مارس سال ۴۹ به پایان میرسید. در این زمان مارکوس مارکلوس به سنا پیشنهاد کرده بود که سزار پیش از به سر رسیدن مدت خدمتش از فرماندهی برکنار شود و کاتو به صراحت میگفت که امیدوارست سزار برکنار، تعقیب، محاکمه و از ایتالیا تبعید شود. در واپسین روزهای سال ۵۰ ق. م سنا اعلام کرد که اگر سزار تا روز اول ژوئیه دست از فرماندهی نکشد دشمن ملت است. در نخستین روز سال ۴۹ پ. م کوریو نامهای را در سنا خواند که در آن سزار موافقت کرده بود همه ده لژیونش جز دوتا را رها کند، به شرط آنکه تا سال ۴۸ پ.م در مقام فرماندهی باشد؛ اما افزوده بود که رد این پیشنهاد به منزله اعلام جنگ خواهد بود. سیسرون در دفاع از این پیشنهاد سخن گفت و پومپیوس هم به آن رضایت داد اما سناتورها دخالت کردند و فرستادگان سزار (کوریو و آنتونیوس) را از عمارت سنا بیرون راندند. در نهایت سنا با دلایل کاتو، لنتولوس و مارکلوس موافقت نمود و به پومپیوس فرمان داد که «پاس دارد تا به کشور گزندی نرسد» که این عبارت سنا به معنای اعلام حکومت نظامی بود. سزار پس از آگاهی از وقایع رم سربازان لژیون سیزدهم خود را، که مورد علاقه خاص او بود، احضار و چگونگی اوضاع را برای ایشان بازگفت. نخستین کلمه این سخنرانی لژیون را شیفتهاش کرد «همسنگران!». در این سخنرانی سزار سربازان خود را از پیشنهاد خود به سنا و پاسخ سنا به آن مطلع ساخت و به آنها گفت که از نظر او چنین آریستوکراسی لیاقت آنرا ندارد که بر روم حکومت کند. در روز دهم ژانویه سال ۴۹ پ.م سزار این لژیون را از روبیکون گذراند. از او نقل کردهاند که در این هنگام گفت: «قرعه فال را زدند» شهرهای ایتالیا یکایک دروازههایشان را به روی او و لژیونهایش میگشودند. در روز شانزدهم مارس بی آنکه با مقاومتی رو به رو شود با دستهای بی سلاح وارد رم شد. او نخست عفو عمومی اعلام کرد و نظم را برقرار نمود. سزار از سنا خواست که او را دیکتاتور بنامد ولی سنا نپذیرفت؛ یکبار دیگر سزار از سنا خواست سفیرانی نزد پومپیوس (که در حوالی رم اردو زده بود) گسیل دارد تا درباره صلح گفتگو کنند؛ باز هم سنا نپذیرفت. در نهایت در روز نهم ماه اوت سال ۴۸ پ. م نبرد نهایی میان لژیونهای سزار و پومپیوس در فارسالوس در گرفت. پومپیوس چهل و هشت هزار پیاده و هفت هزار سوار داشت، و سزار بیست و دو هزار پیاده و هزار سوار. سزار به سربازانش فرمان داد تا از جان رومیانی که تسلیم اختیار کنند در گذرند؛ ولی درباره مارکوس بروتوس دستور داد تا او را بی گزند به اسارت دراورند و اگر این میسر نشد بگذارند تا بگریزد. رهبری، آزمودگی و روحیه برتر سپاهیان سزار لژیونهای پومپیوس را شکست داد. سزارشام پومپیوس را در خیمه پومپیوس خورد. پومپیوس که از معرکه گریخته بود همه شب را تا لاریسا اسب راند؛ از آنجا رهسپار کرانه دریا شد. در موتلینه همسرش به او پیوست و سپس با کشتی راهی اسکندریه شد. پومپیوس همینکه پا به کرانه اسکندریه گذاشت توسط استقبال کنندگانش سر بریده شد، در حالی که همسرش بر عرشه کشتی که با آن آمده بودند به نظاره ایستاده بود.
مرگ
به این ترتیب، در روز ۱۲ ژوئیه سال ۱۰۰ قبل از میلاد ژولیوس سزار بنیانگذار امپراتوری روم و بزرگترین فاتح تاریخ روم باستان در شهر رم متولد میشود. ژولیوس سزار با فتوحات خود قلمروی امپراتوری روم را گسترش میدهد.
ژولیوس سزار به قدرتمندترین فرد امپراتوری روم مبدل میشود اما دوران قدرت او کوتاه بود و بر اثر خیانت عدهای از نزدیکانش توسط پسرخواندهاش و چند نفر دیگر با ضربه خنجر به قتل میرسد. سرانجام در روز ۱۵ مارس سال ۴۴ قبل از میلاد، ژولیوس سزار در توطئهای که علیه وی ترتیب داده شده بود توسط چند سناتور از جمله بروتوس فرزندخواندهاش با ضربات خنجر به قتل رسید.